درمان واژینیسموس(درد و ترس شدید از نزدیکی)

اینجا تجربه من رو از این بیماری میخونید.

درمان واژینیسموس(درد و ترس شدید از نزدیکی)

اینجا تجربه من رو از این بیماری میخونید.

پست ثابت وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید...

من بارانا هستم...زنی که مبتلا به واژینیسموس بود و حالا درمان شده...روزی که در اوج ناامیدی درمان رو شروع کردم به خودم قول دادم که بعد درمانم به زنان واژینیسموسی کشورم  کمک کنم و بتونم حتی  یه تغییر کوچیک هم  اگه شده توی این وضعیت افتضاح درمان این  بیماری  ایجاد کنم...بخاطر همین تصمیم گرفتم  مرحله به مرحله درمانم رو توی وبلاگ ثبت کنم تا بعدا بدرد هم نوعانم بخوره و اونها هم بتونن از شر این بیماری خلاص بشن و خودشون رو درمان کنن و یه رابطه عالی با همسرشون داشته باشن...

خطاب من تویی هستی که مستاصل و ناامید از حل مشکلت که عدم موفقیت توی نزدیکی هست با سرچ کردن توی اینترنت به اینجا رسیدی...تویی که شاید ضربه های زیادی حتی از جامعه پزشکی هم خورده باشی...تویی که فکر میکنی فقط خودت تنها توی این دنیا همچین مشکلی داری...باید بهت بگم تو تنها نیستی...تعداد خیلی خیلی زیادی از زنان کشورمون و بقیه دنیا ممکنه به این بیماری مبتلا بشن...من شرایط تو رو کاملا درک میکنم...میدونم چی کشیدی و چی داری میکشی...منم این راه رو رفتم...بهت قول میدم میتونی درمان بشی...فقط کافیه بخوای و ایمان داشته باشی...تو  هیچ مشکل جسمی نداری...مشکل من و تو روحی هست...متاسفانه بخاطر عدم  آموزش صحیح مسائل ج.ن..س..ی و آگاهی صحیح از آناتومی دستگاه تناسلی  و اطلاعات غلطی که از رابطه و پ.ر.ده  از این و اون توی ضمیر ناخودآگاه ما سالها پیش ثبت شده ما امروز دچار این مشکل شدیم...چون بارها و بارها برای ما  از درد و خونریزی زیاد ناشی از شب زفاف گفته شده...این اطلاعات بصورت ناخودآگاه توی ذهن ما ثبت شده و حالا بدون اینکه خودمون متوجه باشیم چون برای مغزمون این کار دردناک توصیف شده موقع اقدام دچار ترس و بدنبال اون انقباض شدید توی ورودی و.اژ..ن میشیم که باعث عدم موفقیت در د.خ.و.ل میشه...

بیماری واژینیسموس یه بیماری قابل درمان هست که شاید ساده ترین درمان رو بین بیماری های دیگه داشته باشه...درمان این بیماری نه عمل جراحی هست و نه هیچگونه داروی دیگه ای...خیلی از شماها ممکنه عمل هایمنکتومی ویا بوتاکس یا هیپنوتیزم و یا داروهای خواب اور و خیلی راههای دیگه رو هم امتحان کرده باشید و نتونسته باشید موفق بشید...ریشه ی این  بیماری توی ذهن شخص هست و فقط با یک سری تمرینات میتونه نگرشش رو تغییر بده و باورهای غلطش رو اصلاح کنه و بعد ان شالله درمان بشه....

ازتون میخوام زمان رو از دست ندید و هرچه زودتر درمان رو طبق اصول شروع کنید...میدونم الان ورود هرگونه د.ی.لا.توری چقدر دور از ذهن هست ولی باور کنید کار نشد نداره...بدترین قسمت این بیماری جاییه که الان هستید...خواهش میکنم وسایل رو تهیه و تمرین رو شروع کنید...با شروع تمرینات خواهید دید چطور امید سراغتون میاد...دی.لا.ت.ور دست خودتون هست هیچکس نمیتونه بهتون آسیب بزنه...نهایتا اگه درد داشت کنار میکشید دیگه....مگه غیر از اینه؟؟؟؟؟؟؟؟...پس حداقل تلاشتون رو کنید...بازم میگم تمرین باید طبق اصول و طبق تکنیک های گفته شده جلو بره تا ان شالله نتیجه بگیرید..

برای دسترسی به مطالب وبلاگ بهم ایمیل بزنید یا آدرستون رو اینجا بذارید تا براتون رمز رو بفرستم...اگه ایمیلی دریافت نکردید خودتون ایمیل بفرستید چون قطعا ادرس اشتباه گذاشتید...


ایمیل من:barana9990@gmail.com


دوستان عزیزم من فقط از طریق وبلاگم و ایمیل در خدمتتون هستم و در هیچ یک از شبکه های اجتماعی فعالیتی ندارم تا اطلاع ثانوی.

براتون آرزوی موفقیت دارم.




22:عکس دیلاتورها

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

21:یاداوری چند نکته خیلی خیلی مهم

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

20:توصیه مهم برای شروع تمرینات

بچه هایی که میخوان تمرینات رو انجام بدن باید دقیقا با هر جلسه برن جلو و اصلا عجله نکنن.

نحوه بالا بردن سایز د.ی.ل.ات.و.ر خیلی خیلی مهمه و نباید بیشتر از چند میلیمتر و یا حداکثر نیم سانت بیشتر از سایز قبلی باشه.

لطفا توی هر سایزی هستید فقط و فقط به پستی که درباره همون سایز نوشتم فکر کنید و ازش استفاده ببرید چون اگه غیر از این باشه اثر عکس میزاره و بی انگیزه میشید و مسیر درمان رو گم میکنید.

مثلا اینجوری نباشه که بعد از گوش پاک کن برید سراغ انگشت سوم دستکش!!!

توی تمرینات خیلی عجله نکنید.مثلا نخواین  یهو سه تا سایز رو برای بار اول توی یه روزی انجام بدید.بدنتون باید کاملا به یه سایز عادت کنه و بعد برید سراغ سایز بعدی!

چون خدایی نکرده موفق نمیشید و انگیزتون رو از دست میدید و منجر به شکست میشه....

19:خدایا شکرت... بالاخره من هم بانو شدم!

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

18:روز دوازدهم تمرین

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

17:روز یازدهم تمرین

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

16:روز دهم تمرین

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

15:روز نهم تمرین

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

14:روز هشتم تمرین

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

13:

این چند روز پ.ر.ی.و.د هستم و به همین خاطر تمریناتم رو متوقف کردم.

خیلی نگران هستم که بدنم دوباره سفت شده باشه و وقتی بخام تمرینات رو شروع کنم چند تا پله برگردم عقب...

آزمایش خون و ادرار و سونوگرافی از رحم و مثانه انجام دادم.

فقط یکم عفونت ادراری داشتم که دکتر بهم دارو داد.خدا رو شکر مشکل دیگه ای وجود نداشت.

میگن آدم وقتی یه آرزویی داره باید خودشو واسه ی برآورده شدن اون آرزو آماده کنه.در همین راستا با راهنمایی پزشکم هر شب یه دونه قرص اسید فولیک میخورم که خیلی خوبه یه مدتی قبل بارداری استفاده بشه...شاید خدا خواست و چند ماه دیگه منم مادر شده باشم...!

12:روز هفتم تمرین

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

11:روز ششم تمرین

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

10:روز پنجم تمرین

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

9:روز چهارم تمرین

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

8:روز سوم تمرین

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

7:روز دوم

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

6:بالاخره شروع شد...

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

5:

اینها رو دارم مینویسم و ثبت میکنم تا یادم نره که چه کشیدیم.چقدر گریه کردیم و غصه خوردیم.

چطور از لذتی که حقمون بود محروم شدیم...

چقدر این دکتر و اون دکتر رفتیم...

چقدر در حسرت یه رابطه کامل و لذت بخش بودیم...

چقدر دلمون بچه میخاست...

وضعیت تمرین: یکم کگل انجام دادم +وحشت از دست زدن به خودم و دور از ذهن بودن وارد کردن هرگونه دی.ل..ا.ت..و.ر.ی

برامون دعا کنید...

4:

امروز شانزدهم مهر ماه هست.

چند روز پیش وبلاگ پرستوی مهاجر رو پیدا کردم.براش ایمیل فرستادم.ازش ممنونم که رمز مطالبش رو برام فرستاد و همچنین اینجا رو بهم معرفی کرد.

دارم همه ی آرشیو این کلاب رو میخونم.خیلی حالم بهتر شده.حس میکنم تنها نیستم.با دیدن تلاش بچه ها انگیزه میگیرم که منم تمرینها رو شروع کنم.

امرزو حتما تمرینات کگل رو انجام میدم.

بعدا میام گزارش میدم.

3:

خسته ام...

روزها برام صفر و یک شده اند!

میترسم...

میترسم از اینکه زندگی عاشقانه ام رو از دست بدم.میترسم تمام آرزوهام بر باد برن.من بدون عشقم دیگه دنیا رو نمیخام...

خدایا بهم کمک کن تا از شر این واژینیسموس لعنتی خلاص بشم.

دلم بچه میخاد.کاش یه روز بتونم تو رو پدر کنم...

کاش یه روز ببینم داری با بچمون بازی میکنی و برق شور و شادی رو توی چشمت ببینم...

2:

هفت ماه گذشت و من هرروز گیج تر و سردرگم تر از دیروزم.نمیدونم باید چکار کنم.میخام یه برنامه درست بچینم...

الان پریودم.اولین کاری که میکنم بعد تموم شدن پریودیم باید برم دکتر زنان که نوع پ.ر.د.ه رو برام مشخص کنه.

دارم به عمل جراحی برداشتن پ.رد.ه  ب...ک.ا.ر.ت هم فکر میکنم با اینکه توی اینترنت  همه جا برای درمان واژینیسموس این راه رو رد کردن.

1:

بنام خدا

 

من مبتلا به واژینیسموس هستم.اینجا رو ساختم تا بتونیم همدیگه رو پیدا کنیم و این بیماری رو توی خودمون از بین ببریم.


واژینیسموس چیه؟
واژینیسموس یعنی شما ازدواج کردی و همسرت رو هم عاشقانه دوست داری ولی نمیتونی ن.ز.د.ی.ک.ی  موفقی داشته باشی...ترس و درد شدید که باعث این عدم موفقیت میشه...برای  آشنایی با این بیماری اینجا رو مطالعه کنید.