درمان واژینیسموس(درد و ترس شدید از نزدیکی)

اینجا تجربه من رو از این بیماری میخونید.

درمان واژینیسموس(درد و ترس شدید از نزدیکی)

اینجا تجربه من رو از این بیماری میخونید.

5:

اینها رو دارم مینویسم و ثبت میکنم تا یادم نره که چه کشیدیم.چقدر گریه کردیم و غصه خوردیم.

چطور از لذتی که حقمون بود محروم شدیم...

چقدر این دکتر و اون دکتر رفتیم...

چقدر در حسرت یه رابطه کامل و لذت بخش بودیم...

چقدر دلمون بچه میخاست...

وضعیت تمرین: یکم کگل انجام دادم +وحشت از دست زدن به خودم و دور از ذهن بودن وارد کردن هرگونه دی.ل..ا.ت..و.ر.ی

برامون دعا کنید...

4:

امروز شانزدهم مهر ماه هست.

چند روز پیش وبلاگ پرستوی مهاجر رو پیدا کردم.براش ایمیل فرستادم.ازش ممنونم که رمز مطالبش رو برام فرستاد و همچنین اینجا رو بهم معرفی کرد.

دارم همه ی آرشیو این کلاب رو میخونم.خیلی حالم بهتر شده.حس میکنم تنها نیستم.با دیدن تلاش بچه ها انگیزه میگیرم که منم تمرینها رو شروع کنم.

امرزو حتما تمرینات کگل رو انجام میدم.

بعدا میام گزارش میدم.

3:

خسته ام...

روزها برام صفر و یک شده اند!

میترسم...

میترسم از اینکه زندگی عاشقانه ام رو از دست بدم.میترسم تمام آرزوهام بر باد برن.من بدون عشقم دیگه دنیا رو نمیخام...

خدایا بهم کمک کن تا از شر این واژینیسموس لعنتی خلاص بشم.

دلم بچه میخاد.کاش یه روز بتونم تو رو پدر کنم...

کاش یه روز ببینم داری با بچمون بازی میکنی و برق شور و شادی رو توی چشمت ببینم...